آترین ناناز آترین ناناز ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 7 روز سن داره

♡♡آترین ترانه زیبای زندگی ما♡♡

وای مامان جون نیییییییست

سلام نفس بهار امروز اولین روز کاری مامانی بود ومن میبایست بعد از شش ماه مرخصی سر کار میرفتم صبح که از خواب بیدار شدم دلم واست خیلی سوخت   بعدش بلندت کردم وبوسیدمت وبهت شیر دادم      وتو رو دست بابای گلت سپردم ورفتم بابا جونت هم کلی مراقبت بود وساعت نه ونیم صبح تورو سپرد به  خاله جونت اما از بس گریه کرده بودی       خاله بزرگه به خاله لیلا زنگ زده     بود واو هم اومده بود و با عمو قاسم برده بودنت بیرون         وبرات یه لباس خوشکل خریده بودند دستشون درد نکنه مامانی هم ساعت د...
3 ارديبهشت 1391

عذر خواهی از جوجوی مامانی

سلام جوجوی مامانی اومدم تا از نفسم معذرت بخوام چون مامانی تازگی ها بی حوصله شده وبرای نفسش نه عکس گذاشته نه مطلب ولی کلی عکس ازت گرفتما هم عکسای پنج ماهگیت هم عکسای  سیزده بدر وهم موقعی که باباییت به عزیزم سرلاک داد اونم واسه  اولین بار     خلاصه مامانی رو ببخش عزیزم راستی عزیز دلم خیلی شیرین شدی اونقدر که مامان دلش میخواد     بخورتت همش دستاتو میخوری کلی بازیگوش شدی     وای وای وای اون روزم میخواستی ارشیا رو بخوری اونم ازت میترسید وتا می دیدت کلی گریه میکرد     آخه همش با جیغ بهش حمله میکردی خلاصه شدی...
31 فروردين 1391

اولین بهار زندگی بهار زندگی ام

    سلام زیباترین عیدی خداوند امسال اولین حضورت را در زندگی خود تجربه کردم                     عیدت مبارک نفسم امسال برای اولین بار با هم عید را جشن گرفتیم با هم سر سفره هفت سین نشستیم وبا هم دعا کردیم      صبح زود بیدار شدی لباس نو پوشیدی وسر سفره بودی که سال نو  تحویل شد ومن کلی بوسیدمت وخدا رو شکر کردم که تو را به من داد بعدش لباس پلو خوری ات رو پوشیدی ورفتیم دیدن اقای باباییت امسال به علت اینکه مادر جون بی وفایی کردن وما رو تنها گ...
1 فروردين 1391

یک عشق یک خاطره

  سلام ناز نازی مامانی امروز سالروز یک خاطره بزرگه امروز روزیه که فهمیدم خدای بزرگ لطفشو شامل حالم کرده ویک فرشته کوچولو قراره بیاد که تو بی کسی هام همراهم باشه پارسال همین موقع بود که تست بارداری مامانت مثبت شد یک روز خاطره انگیز     بعدش با خاله لیلا وحدیث جون رفتیم آزمایش خون دادیم اونم ساعت نه شب وای وقتی که جوابش رو دادن دل تو دلم نبود دلم میخواست بال در بیارمو به آسمونها برم بعدش داد بزنم تا همه بدونن که خدا چه گلی رو قراره بهم هدیه کنه نوگل باغ زندگی مامانی از صمیم قلب دوستت دارم وهر سال به یاد این روز بزرگ خدا رو شاکرم ...
16 اسفند 1390

سه ماهگی آترین جونم

                     سلام طلا خانم امروز سه ماهه شدی گلم سه ماهگیت مبارک باشه مامانی                 تا امروز کارایی که بلد شدی عبارتند از: ١-دستاتو میخوری ٢-مامانی رو میشناسی ٣-با دستات لباساتو میگیری ٤-آقا میگی ٥-به اسبابازی هات علاقه مند شدی ٦-نسبت به کلمه آترین که اسم قشنگت هست  عکس العمل نشون میدی ٧-برات که شکلک در میارم میخندی ٨-بعضی وقتها موهاتو میکشی بعدش جیغ میزنی ...
12 بهمن 1390

آترین در کییییییش

                           سلام وروجک امسال یعنی دقیقا در تاریخ پنجم بهمن من و تو وبابایی رفتیم کیش این اولین سفرت بود عزیزم خیلی خوب بود گلم اولین باری بود که همسفرمون شده بودی اولش که سوار هواپیما شدیم کلی استرس داشتم همش میترسیدم چون اولین باری بود که سوار هواپیما  میشدی مرتب لپاتو تکون میدادم که ببینم چه  عکس العملی داری تا اینکه بالاخره  به اونجا رسیدیم هوا معتدل بود اما مامان میترسید که از داخل پتو درت &n...
11 بهمن 1390