عذر خواهی از جوجوی مامانی
سلام جوجوی مامانی
اومدم تا از نفسم معذرت بخوام چون مامانی تازگی ها بی حوصله
شده وبرای نفسش نه عکس گذاشته نه مطلب
ولی کلی عکس ازت گرفتما هم عکسای پنج ماهگیت هم عکسای
سیزده بدر وهم موقعی که باباییت به عزیزم سرلاک داد اونم واسه
اولین بار
خلاصه مامانی رو ببخش عزیزم
راستی عزیز دلم خیلی شیرین شدی اونقدر که مامان دلش میخواد
بخورتت همش دستاتو میخوری کلی بازیگوش شدی
وای وای وای اون روزم میخواستی ارشیا رو بخوری اونم ازت میترسید
وتا می دیدت کلی گریه میکرد
آخه همش با جیغ بهش حمله میکردی خلاصه شدی سوگلی همه
وهمه عاشقتن از جمله خودم
اما اول عکسای پنج ماهگی عسلم
بعدش عکسای اولین سیزده بدر طلا خانم که خیلی
بهش خوش گذشت چون اولین باری بود که در هوای ازاد
بودی وکلی باد به صورتت خورد
اینم از اولین غذا خوردن عزیزم