آترین بازیگوش
سلام نفس مامانی امروز من وتو وبابایی شال وکلاه کردیم که بریم مهمونی اونم خانه بابای بابایی یعنی آقایی آ خه باباییت وخواهر زاده هاش وبرادر زاده هاش هر جمعه اونجان واسه بازی از اونجایی که عزیزم بازیگوش شده تو خونه اونها اصلا نخوابیدی وهمش ورجو وورجه و اخم میکردی عمه هاتم فکر میکردن که درد داری ولی اونها نمی دونستن که عزیزم فقط بازیگوش شده وبه صداها حساس خلاصه بعد از کلی گریه کردن ...
نویسنده :
مامانی زهرا
23:13