هشت ماهگی
سلام عروسک مامانی هشت ماهگیت مبارک الهی فدات شم خیلی ملوس شدی جذاب ومامانی ...
نویسنده :
مامانی زهرا
14:53
دومین دندون شیری
سلام عسل مامان دومین دندونت هم به سلامتی در اومد الان دو تا برنج کوچولو تو دهنت هستش من وبابا جونت بهت تبریک میگیم بابا ییت امروز اوردت سر کار پیش من ومن اینجا بود که دیدم دندونت در اومده کلی خوشحال شدم ...
نویسنده :
مامانی زهرا
2:35
روز بابا جونم
سلام بر تمام بابایی های دنیا امروز روز بابایی اترین خانم بود همزمان با امروز اولین دندان شیری اترین عسل هم در اومد امروز من واترین بابا جونش رو بردیم رستوران دالاهو واسه شام کلی بهمون خوش گذشت امسال اولین سالی هست که بابای اترین واقعا بابا شده بنابراین باید بگیم : &n...
نویسنده :
مامانی زهرا
21:18
آترین هفت ماهه
سلام چراغ خونه امروز ماهه شدی عروسک الهی که مامان فدات شه داری روز به روز بزرگتر میشی ناناز تر میشی این روزها صدات تو خلوت خونمون میپیچه وما رو شاد میکنه من وبابات خیلی دوستت داریم و از اینکه خدای بزرگ تو رو نگین انگشترمون کرده خدا رو شاکریم امروز بعد از حمام هفت ماهگیت فهمیدیم که گلمون میتونه بدون کمک بشینه واین کارات تو رو خوردنی تر میکنه ناناس خانم ولی هنوزم وزن اضافه نک...
نویسنده :
مامانی زهرا
19:45
گوشواره نگین سفید
سلام نفس بها ر امروز بردمت دکتر برای اینکه کلی لاغر شده بودی دکتره دخملمو معاینه کرد وگفت افرین به این دخمل ملوس که ارومه بعدش واست قطره اهن وزینک ومولتی ویتامین نوشت وقرار شد یک ماه دیگه ببریمت که چک بشی واسه وزنت بعدش یهو یه چیزی تو ذهنم جرقه زد به خودم گفتم بهتره گوش اترینمو سوراخ کنم به دکترت گفتم اونم قبول کردو بعدش یه جفت گوشواره نگین سفید رفت تو گوش مخملم &...
نویسنده :
مامانی زهرا
13:30
شش ماهگی و آترین عسل مامان وبابا
سلام زیبای خفته مامانی شش ماهگیت مبارک ایشالله که صد سالگیتو جشن بگیریم عزیزم نفس مامانی چند وقتی بود اینترنت نداشتم گلم واست مطلب بذارم اما امروز به لطف باباییت این مساله حل شد &n...
نویسنده :
مامانی زهرا
21:33
وای مامان جون نیییییییست
سلام نفس بهار امروز اولین روز کاری مامانی بود ومن میبایست بعد از شش ماه مرخصی سر کار میرفتم صبح که از خواب بیدار شدم دلم واست خیلی سوخت بعدش بلندت کردم وبوسیدمت وبهت شیر دادم وتو رو دست بابای گلت سپردم ورفتم بابا جونت هم کلی مراقبت بود وساعت نه ونیم صبح تورو سپرد به خاله جونت اما از بس گریه کرده بودی خاله بزرگه به خاله لیلا زنگ زده بود واو هم اومده بود و با عمو قاسم برده بودنت بیرون وبرات یه لباس خوشکل خریده بودند دستشون درد نکنه مامانی هم ساعت د...
نویسنده :
مامانی زهرا
12:58
عذر خواهی از جوجوی مامانی
سلام جوجوی مامانی اومدم تا از نفسم معذرت بخوام چون مامانی تازگی ها بی حوصله شده وبرای نفسش نه عکس گذاشته نه مطلب ولی کلی عکس ازت گرفتما هم عکسای پنج ماهگیت هم عکسای سیزده بدر وهم موقعی که باباییت به عزیزم سرلاک داد اونم واسه اولین بار خلاصه مامانی رو ببخش عزیزم راستی عزیز دلم خیلی شیرین شدی اونقدر که مامان دلش میخواد بخورتت همش دستاتو میخوری کلی بازیگوش شدی وای وای وای اون روزم میخواستی ارشیا رو بخوری اونم ازت میترسید وتا می دیدت کلی گریه میکرد آخه همش با جیغ بهش حمله میکردی خلاصه شدی...
نویسنده :
مامانی زهرا
0:26
اولین بهار زندگی بهار زندگی ام
سلام زیباترین عیدی خداوند امسال اولین حضورت را در زندگی خود تجربه کردم عیدت مبارک نفسم امسال برای اولین بار با هم عید را جشن گرفتیم با هم سر سفره هفت سین نشستیم وبا هم دعا کردیم صبح زود بیدار شدی لباس نو پوشیدی وسر سفره بودی که سال نو تحویل شد ومن کلی بوسیدمت وخدا رو شکر کردم که تو را به من داد بعدش لباس پلو خوری ات رو پوشیدی ورفتیم دیدن اقای باباییت امسال به علت اینکه مادر جون بی وفایی کردن وما رو تنها گ...
نویسنده :
مامانی زهرا
19:29