شش ماهگی و آترین عسل مامان وبابا
سلام زیبای خفته مامانی
شش ماهگیت مبارک
ایشالله که صد سالگیتو جشن بگیریم عزیزم
نفس مامانی چند وقتی بود اینترنت نداشتم گلم واست
مطلب بذارم اما امروز به لطف باباییت این مساله حل شد
وحالا اومدم که البته با تاخیر چند تا چیزو بگم
اول اینکه گلم نیم ساله شدی والبته غذا خور
یه چیزایی
بهت میدیم مثل سرلاک حریره بادام وگهگاهی هم سوپ
امروزم که واست بیسکوییت کودک خریدم نوش جان کنی
خلاصه مامانی کلی بزرگ شدی وهزاران برابر برای مامانی
بابایی عزیز
مامانی که میره سرکار باباگلی لطف کرده بچمو میارن اونجا
ومن کلی ممنون دار بابا جونت هستم
ما واست یه صندلی ماشین خریدیم که وقتی با بابا جون
میای ایمن باشی
راستی یکی دو روز بعد از شش ماهگیت واکسن شش
ماهگیتم زدیم کلی دردت اومد نفسم اونقدر که تا کلی با
باباییت قهر بودی آخه اون پاتو گرفت تا خانمه بچمو اوخ کنه
بعدش تا سه روز تب داشتی وبه خاطر خوردن قطره استامینوفن
از شیر هم بدت اومد وکلی اشتهاتو از دست دادی و وزن کم کردی
اما حالا از وقتی که شیرتو عوض کردم بهتر شدی
از این حال وهوا که بیایم بیرون باید بگم که کلی شیرین بازی بلد
شدی مثلا کلی غلط میزنی تا رو زمین میای فوری می غلطی
وما هم دنبالت که به جایی نخوری
راستی دست هم میزنی واگه کسی دست بزنه دستاشو
میگیری وتا موقعی که دوست داری میذاری این کارو بکنه
ووقتی حوصلت سر رفت محاله بذاری این کارو بکنه
با اسباب بازی هاتم خوب بازی میکنی
عاشق نگاه کردن تو اینه ودیدن خودتی
خلاصه همه هلاک این شیطنت هات هستیم
واز صمیم قلب دوستت داریم
در ضمن امسال اولین سالی بود که مامانیت واقعا مامان شده بود
وبه این خاطر خدای بزرگ رو که لطفش همیشه شامل حالم بوده
سپاسگذارم
خدا جونم شکرت که اترینو بهم دادی شکرت که مامانم کردی
قول میدم که از هدیه نفیسی که امسال بهم دادی با تمام
وجود وقدرتم محافظت نمایم
عکس های شش ماهگی آترین جونم: