آترین جونم راه میره
سلام گل باغ مامان
سه روز پیش یعنی وقتی که دقیقا یک سال ونه روزت بود یه
دفعه شروع به برداشتن قدمهای کوچولو کردی
آخ اگه بدونی چقدر ذوقت کردم مامانی
با باباییت کلی بوست کردیم
این قدم برداشتن هات امروز خیلی بهتر شده وتو گل نازم حالا
قشنگتر راه میری
من و باباییت کلی خدا رو شاکریم که ما رو شاهد راه رفتن دخمل
گلمون کرده
راستی دیروز هم واکسن یک سالگیتو زدی اولش یه کم گریه کردی
اما بعدش زود اروم شدی نفسم
بعدش ما بردیمت که واست پستونک بخریم آخه شب قبلش
میمیت شکست وشما اصلا نخوابیدی وکلی گریه کردی
خلاصه تاچشمت به پستونک ها افتاد با گریه گفتی میمی
وخانمه که اونو ازت گرفت که بذارتش داخل جعبه کلی گریه کردی
وخانمه هم اونو سریع بهت دادش وتو هم با ولع تمام میلش کردی
اینم چند تا از عکسهای دلبندم